سلام خدا...
اینجا من واسه ادما شدم غریبه..آیا واسه تو هم شدم یه غریبه...
تو که الان مثل این آدما نمیگی (شما)؟؟؟؟
تویادم دادی صدات کنم ..باهات حرف بزنم برات ازآدما بگم از همه خوبیها و مهربونیهاشون ...
میخوام برات بگم.
.بگم ازهمون آدما که گفتی اگه دلم را شکستن بخندم وبگم چه خوش بختم که بنده های توبهم توجه میکنن... از همون دلایی که تو سر راه زندگیم گذاشتی تا با صدای قلبشون نفس بکشم...خدا من شکایت دارم..تو به شکایتم رسیدگی میکنی؟؟؟
خدا ....خدا صدام را میشنوی...دیدی بنده های خوبت چه با نامردی دلم را زیر فریاد صداشون....حرفای قشنگشون..نگاه های پراز حرفشون..خودخواهی وجودشون.....شکستن!!!!!
چه ساده سکوت کردی خدا..چرا تو به جای سکوت من جوابشون را ندادی..چرا جواب توهم سکوت بود؟؟؟میدونم خدا...
میدونم که بنده هات اوناند..میدونم دوسشون داری
..میدونم سخته ببینی چشمای قشنگشون پراز اشک باشه..
اما خدا..منم بنده توام...
قبول که اندازه اون ادما دوسم نداری...
قبول که چشمام به قشنگی چشمای ادما نیست..
خدا جونم.... باشه قبول!!حقم بود دلم بشکنه چون عاشق بنده هات بودم
حقم بود نگاهم سرد بشه چون برای دردای بنده هات مثل بارون بودم ..
اما خدا الان من نیاز دارم به کسی که واسه همه دردام درمان باشه..خدا
نگو خواسته ی زیادیه ...من فقط یه شونه میخوام که پناه اشکام باشه..
.خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدا دلم مثل آسمونت ابری شده... دلم بغض داره اما اشکی ....
خدا ...
خستگی میدونی چیه؟؟؟من خسته ام خیلی زیاد